پاک سازی زبان فارسی از قاعده های دستوری زبان عربی
پاک سازی زبان فارسی از قاعده های دستوری زبان عربی
اگرچه در قدیمیترین نمونههای نثر پارسی نویسندگان از آوردن شعرهای تازی و حدیثها و آیههای قرآن به عنوان تایید موضوع یا آرایش سخن و نیز از به كار بردن لغتهای تازی خودداری نمیكردند، لیكن با بررسی دقیق نوشتههای پیش از مغول، این واقعیت روشن میشود كه نویسندگان آن روزگار در نگهبانی از زبان فارسی از نفوذ زیانبخش قاعدههای صرف و نحو تازی كوششی به سزا داشتهاند. برای مثال، در نوشتههای بلعمی و بیهقی و نصرالله بن عبدالحمید، مؤلف كلیله و دمنه، و جز آنان، به ندرت به كلمههای تنویندار چون اتفاقاً، نسبتاً، حقیقتاً، واقعاً، عمداً، مسلماً و جز اینها بر میخوریم. آنان بدین اصل توجه داشتهاند كه داخل شدن واژههای بیگانه در زبان نه تنها زیانی بدان نمیرساند، بلكه مایهی وسعت و توانگری آن هم میگردد. باز هم بدین واقعیت واقف بودهاند كه آن چه به استقلال و موجودیت یك زبان زیانهای جبران ناپذیر میرساند، رخنهكردن ویژگیهای صرف و نحوی یا دستوری بیگانگان است.
آری، پیشینیان ما شیوهای در نوشتن پارسی برگزیده بودند كه ویژگیهای دستوری بیگانگان را فرو میگذاشتند و از به كار بردن آنها پرهیز میكردند. از آن جمله كلمههای تنویندار كم تر به كار میبردند، زیرا این حركت در الفبای فارسی نیست و برحسب جست و جویی كه نگارنده كردهاست در سراسر كتاب كلیله و دمنه یكی دو كلمهی تنویندار بیش نیست كه در ضمن عبارتهای فارسی، آنها را به كار برده است و یكی از آنها كلمهی متداول �مثلاً� است. همچنین در نثر استادان یادكرده كم تر به كلمههای تثنیه كه در زبان فارسی علامتی ندارد، برمیخوریم و نظیر طرفین، جانبین، حاجبین، نورین، والدین، نیرین را به ندرت به كار میبردهاند. آنان چون میدانستند كه تای مدور تازی به صورت " ﺓ " یا " ﺔ " در الفبای پارسی یافت نمیشود، كلمههای تازی را كه دارای این حرف بود یا به صورت تای كشیده چون حقیقت، مملكت، جهت و مرحمت مینوشتند و یا آنها را در زمرهی كلمههای پایان یافته به های مخفی كه در فارسی همانند های فراوان دارد میشمردند، مانند قوه، بنیه، حیله و جز اینها.
همچنین برعكس متأخران جمعهای عربی كم تر به كار میبردند و كلمههای تازی را به پارسی جمع میبستند و به جای كتب، حقایق، مكاتب، مكاتیب، مصائب، علما، امرا، شعرا، وزرا، معلمین، متقدمین، مدرسین، حادثات، اتفاقات، واقعات، كتاب ها، حقیقت ها، مكتب ها، مكتوب ها، مصیبت ها، عالمان، امیران، شاعران، وزیران، معلمان، متقدمان، مدرسان، حادثهها، اتفاق ها و واقعهها را به كار میبردند و از این راه نمیگذاشتند قاعدههای صرف تازی در زبان مادری آنان رخنه كند و بنیاد آن را متزلزل سازد. در زمان معاصر نیز بسیاری از نویسندگان و گویندگان به تازگی این شیوه را پسندیده و برگزیدهاند. نویسندگانی كه در دورهی مغول و پس از آن به چنین تقلید ناروایی دست یازیده بودند تیشه به ریشهی زبان فارسی میزدند.
هر قومی كه كلمهی بیگانه ای را میپذیرد نخست آن را موافق لهجهی خود تغییر میدهد و آنگاه قاعدههای صرف و نحو زبان مادری خویش را دربارهی آن اجرا میكند، چنان كه تازیان كلمهی "استاد" را كه از پارسی گرفتهاند هرگز به "ان" فارسی جمع نمیبندند، بلكه آن را به شیوهی جمع زبان خود "اساتید" به كار میبرند و بسیار نارواست كه پارسیزبانان به جای "استادان"، "اساتید" را برگزینند. همچنین، آنان هرگز "مارستان"، "برنامه"، "بنفشه" و "پسته" را كه از پارسی گرفتهاند با "ها" ی فارسی جمع نمیبندند، بلكه نخست برخی از آنها را از لحاظ حرفهایی كه در لهجهی خود ندارند، تغییر میدهند و برنامه را "برنامج" و "بنفشه" را به "بنفسج" و "پسته" را به "فستق" تبدیل میكنند و آنگاه آنها را به "ات" جمع میبندند یا اگر قاعده ایجاب كند جمع مكسر را دربارهی آنهابه کار می برند.
الف ) یكی از نكتههایی كه نویسندگان پیش از مغول بدان توجه داشتند و در نثر معاصر نیز دنبال میشود، خودداری از آوردن كلمههای "الف و لام" دار است كه رواج یافتن آنها زیان فراوانی به استقلال زبان پارسی میزند، زیرا در زبان پارسی كلمهای به نام حرف تعریف وجود ندارد كه پیش از نام چیزی آورده شود، به همین سبب در نوشتههای متقدمان پیش از مغول، به چنین كلمههایی كم تر برمیخوریم: بدیع الجمال، لازم الامتثال، لازم الرعایه، عند اللزوم، فارغ البال، واجب الاحترام، مع الوصف، زاید الوصف، وجه من الوجوه، علی السویه، فی الجمله، فی الفور، فی المثل و صدها گونه تركیب دیگر كه در دورهی مغول و صفویه و تا پیش از مشروطه متداول بود.
اكنون از چند اثر كهن در زبان فارسی مثالهایی برای خوانندگان میآوریم تا با راه نیاکانمان در نگهبانی و تهذیب و پاک سازی زبان فارسی بیش از پیش آشنا شویم و نخست شاهدهای بی الف و لام را از نظر خوانندگان ارجمند میگذرانیم:
عبدالواسع جبلی (در گذشته در ۵۵۵ هجری قمری) در دیوان خود می نویسد:
١- در مدح اختیار الدین
اختیار دین كه سال و مه به حسن اختیار (ص ۹۵ )
۲- در مدح قطب الدن میر میران
ای قطب دین سپهر برین در پناه تست (ص ۶۶ )
٣- حور عین به جای حور العین
باده جز آب حیات و ساقیان جز حور عین (ص ٣۷٣ )
آبدان چون حوض كوثر گلبنان چون حور عین (ص ٣۷۴ )
۴- حبل متین به جای حبل المتین
خدمتش فوز عظیم و طاعتش حبل متین (ص ٣۷١ )
۵- سیف دین به جای سیف الدین
مونس او در جهان جز میر حاجب سیف دین (ص ٣۷١ )ب ) ترجمهی تاریخ طبری (به تصحیح زنده یاد بهار) گویا از نخستین نمونههای نثر پارسی پس از اسلام به شمار میرود و شاید دنبالهی زبان فارسی در عصر ساسانیان باشد. بلعمی در این اثر كلمههای تازی را با علامت جمع پارسی به كار برده و درین شاهدها از جمعهای تازی مانند: نعم، علوم، حجج، آیات، اشعار، فواید، دهاقین، خلایق، عبر، منازل، حكما، مسائل، اطعمه، نباتات، منافع، مضار، احادیث، مشارق و مغارب، پرهیز جسته و در نهایت سادگی كلمههای تازی را به رنگ پارسی درآوره است:
� پس این همه آیت ها و نعمت ها بیافریند.� (ص ۲٣ )،
� و نعمت های او بر بندگان گستریدست.� (ص ١ )،
� و بدیدم اندر وی (تاریخ طبری) علم های بسیار و حجت ها و آیت های قرآن و شهرهای نیكو و اندر وی فایدهها دیدم بسیار.� (ص ۲ )،
� و این گزارش كه كنیم از گفتار دهقانان كنیم.� (ص ۸ )،
� و این همه خلقان ازیشان پدید آمدند.� (ص١٣)،
�و نخستین چیزی كه آفرید از خلقان دیو آفرید.� (ص ١۶ )،
� تا عبرت ها و قدرتهای او ببینند.� (ص ۲١ )،
� چون از همهی منزل ها برود.� (ص ۲٣ )،
� و حكیمان یونان ... ایدون گفته اند.� (ص ۲۶ )،
� و از این مسألهها یك حدیث اصحاب كهف بود.� (ص ۲۶ )،
�و طعام ها و میوهها و نباتها برجای.� (ص ۶۴ )،
� و هرچه بدو اندر است از منفعت ها و مضرت ها.� (ص ٣٣ )،
� و از تورات حدیث ها كردی.� (ص ۴۹ )،
� و این همه مشرق ها و مغرب ها را خدای تعالی به قرآن اندر یاد كرد.� (ص ۴۵ ).● دوباره به دیوان عبدالواسع جبلی دیده می افكنیم كه با آن كه به سبك عراقی سخن میگفت و بر خلاف سخنوران پیرو سبك خراسانی سادگی سخن را رها كرده بود و لغتهای مشكل تازی فراوان برمیگزید، با این همه بسیاری از كلمههای تازی را با جمعهای پارسی میآورد و در دیوان وی شاهدهای فراوانی را نیز دیدیم كه چه گونه كلمههای الف و لامدار را بی الف و لام آورده است. دربارهی چنان شاعر توانایی نمیتوان گفت ضرورت شعر این شیوه را ایجاب كرده است. به ویژه كه دربارهی بسیاری از تصرفهای دیگر سخنوران ایرانی در كلمههای تازی از قبیل "میر" به جای "امیر" و "بو" به جای "ابو" و "بن" به جای "ابن" یعنی حذف همزهی اول كلمه نیز میتوان در دیوان وی نمونههای فراوان یافت.
او در این شعرها كلمههای تازی را به پارسی جمع بسته است:
١- كو به جای فاضلان افضال صد چندین كند (ص ۹۷ )
۲- زایران حجّاج و سدّه صخره و درگه منا (ص ۹۷ )
٣- از نوع های كفایت هر آنچ بتوانست (ص ۶١ )
۴- از ثناهای بلیغ و از صفت های بدیع (ص ۶١ )
۵- عبارت های آن زیبا اشارت های آن دلبر (ص ١٣۴ )
۶- ناوك برنده ی تو از سفیران قضا (ص ١۴۹ )
۷- چون خطیبان در لباس قیرگون شد زاغ و گشت (ص ١۵۶ )
۸- سدیگر نعمت وافر چهارم حشمت خلقان (ص ٣۶٣ )
۹- رسم های تو چون صنع ابر در بستان گزین (ص ٣۷۷ )
١۰- سعی های تو چو فعل شمس در گردون بزرگ (ص ٣۷۷ )تردیدی نیست كه در جاهایی كه برخی از جمعهای عربی در زبان فارسی به صورت جمع مصطلح شده است ناگزیر آنها را به همان صورت به كار میبریم و تعصب نشان نمیدهیم كه به بیسلیقگی و زشتی و نامأنوسی كلمه منجر شود. همان گونه كه دربارهی جمعهایی مانند واردات و صادرات و دیگر نامهای خاص و اصطلاحهای مختلف، آنها را بیتعصب به كار میبریم تا هنگامی كه دستگاهی صلاحیتدار آنها را تغییر دهد. منظورم این است كه در عین حال ذوق و زیبایی و مأنوس بودن كلمه را هم باید در نظر گرفت و از این كه كار به هرج و مرج نگراید، غافل نباید بود.
پ ) اكنون به تنوین میپردازم كه به هیچ روی در الفبای فارسی یافت نمیشود و برای نوآموزان بلای بزرگی است. آموختن صدایی كه �نون� تلفظ میگردد و آنگاه با حركتهای دیگری نمایان میشود، به نوآموز ایرانی كار دشواری است، به ویژه كه هر سه گونهی آن در نوشتن یكسان نیست: تنوین نصب به صورت الف نوشته میشود، ولی تنها دانستن این قاعده كافی نیست بلكه استثنا در استثنا هم دارد. بدین معنی كه كافی نیست دانشآموز بداند كلمههایی چون ابداً، واقعاً، مسلماً و مانند اینها را كه تنوین نصب دارند باید به صورت الف نوشت، بلكه نویسنده باید این استثنا را هم فراگیرد که: كلمههای مختوم به تای مدور را نباید به صورت الف نوشت یا املای �استثنائا� نادرست است و باید آن را به صورت �استثناءً� نوشت.
بی هوده نبود كه متقدمان میكوشیدند زبان پارسی را از این گونه نفوذهای ناروا نگهبانی كنند، چنان كه در متن های معتبر پیش از مغول كم تر به كلمههای تنویندار برمیخوریم. برای مثال در سراسر مجمع التواریخ و القصص (به تصحیح بهار) كه در سده ی پنجم هجری تألیف شده است، نمیتوان كلمهای تنویندار جست. همچنین، در ترجمهی بلعمی نیز چنین كلمههایی یافت نمیشود و در كلیله و دمنه نیز بیش از یكی دو كلمهی تنویندار نمیتوان جست. از این روست كه برخی از نویسندگان معاصر میكوشند هر گونه قاعدهی صرف و نحوی را كه از زبانهای بیگانه داخل فارسی شده باشد و با خصوصیات لغوی و صرف و نحوی زبان فارسی سازگار نباشد، فروگذارند و شیوهی شیوا و استوار نیاگان را برگزینند و بكوشند زبان فارسی را تهذیب و تصفیه كنند.
اكنون به نمونههایی از نوشتههای متقدمان اشاره میشود:
١- انصاف به جای انصافاً
انصاف در هم افتادیم و داد فسق و فجور بدادیم. (گلستان سعدی)
۲- از هیچ روی و به هیچ حال به جای اصلاً و ابداً
و اگر فرمان من میكنند مرا فزونی نبود، از هیچ روی. (ترجمهی طبری، ص ۲۰ )
و به هیچ حال آن را مهمل نتوان گذاشت. (بیهقی، ص ۲۰ )
٣- خاصه به جای مخصوصاً یا خصوصاً
و مأمور را از فرمانبرداری چه چاره است خاصه پادشاه (بیهقی ص ۲۸ )
۴- به حقیقت به جای حقیقتاً
و كس نداند به حقیقت چند شده بود و چند مانده بود. (ترجمهی طبری، ص ۲۵ )
۵- به شرح به جای مشروحاً
و حال آن به شرح باز نمود. . (بیهقی، ص۴۰)
۶- تمامی به جای تماماً
تمامی به جایگاه گفته شد. (مجمع التواریخ، ص ۷۶ )
۷- به زودی به جای فوراً یا سریعاً
و به زودی قاصدان را بازگرداند. (بیهقی، ص ١۴ )
۸- به اتفاق به جای متفقاً یا مطلقاً
وی را به اتفاق كفایت مسلّم است (عبدالواسع جبلی)
۹- به تن خویش به جای شخصاً
به تن خویش با رعیت و دهقانان. (مجمع التواریخ، ص ۶۹ )
١۰- در وقت به جای فوراً و آناً
در وقت باز گردد. (بیهقی، ص ١۲٣ )اکنون بسیاری از نویسندگان به جای فوراً، بیدرنگ را به كار میبرند.
توجه داشته باشید كه منظور نگارنده بیرون راندن همهی كلمههای بیگانه از زبان فارسی نیست كه چنین پنداری بسیار نابخردانه و دور از منطق و امكانناپذیر است. با آن كه بارها یادآوری كردهام باز هم تكرار میكنم كه منظور از تصفیه و تهذیب زبان فارسی، راندن قاعدهها و آن گونه كلمههایی است كه با دستور زبان فارسی و لهجههای ایرانی سازگار نیست از قبیل �ال�، �تنوین�، �جمعهای بیگانه�، همزه و مانند اینها كه به استقلال زبان فارسی آسیب میزند و كار آموزش خواندن و نوشتن را در آموزشگاهها دشوار میسازد و بیگمان این كار باید از طرف دستگاه صلاحیتداری رهبری شود.
ت ) و اكنون نكتههایی دربارهی همزه از نظر خوانندگان ارجمند میگذرانم كه صاحبنظران دستور و املای فارسی بر آنند كه حرف یا صدای همزه در وسط و آخر كلمههای فارسی یافت نمیشود و تنها برخی از كلمههای پارسی چون ایران، امروز، ابر، افتدن و مانند اینها با حرف یا صدایی آغاز میشود كه تلفظ آن همانند همزهی عربی است و چون در وسط و آخر كلمههای فارسی همزه دیده نمیشود ناگزیر علامت آن هم كه در كلمههای تازی بدین سان � ء � نوشته میشود نباید به كار رود و پیداست كه چنین علامتی به نام و تلفظ همزه در كلمههای فارسی وجود ندارد.
در اینجا سزاست به یكی از شیوههای رسم خط قدیم كه هم اكنون نیز در نسخههای خطی یافت میشود، اشاره گردد تا برخی از كسان در اشتباه نمانند. در دستور و رسم خط زبان فارسی از نوعی "ی" سخن به میان میآید كه آن را "ی" اضافی یا "ی" زاید یا "ی" وقایه میخوانند. این "ی" در جاهایی به كار میرود كه حركت آخر كلمه تغییرناپذیر یا به گفتهی نحویان زبان تازی "مبنی" باشد و بخواهند چنین كلمههایی را جمع ببندند یا به كلمهی دیگری اضافه كنند و یا پسوندی به آخر آنها بپیوندند؛ مانند كلمههای مختوم به الف: دانایان، سرای ها، جای ها، دانای جهان، دانایی و كلمههای پایان یافته به صدای �او� مانند: دانش جویان، جوی ها، دانش جوی دانشكده، دانش جویی و كلمههای پایان یافته به های مخفی یا غیرملفوظ كه پایان آنها باید مفتوح باشد و �ه� نشانهی بیان حركت ماقبل است چون: خانهی او، خانهیی.
متقدمان در نوشتن این �ی� شیوههای گوناگونی داشتند كه یكی از آنها نوشتن نیمهی اول �ی� با كسرهی اضافه به سان �ءِ� بود و آن را بالای حرف �ه� میگذاشتند مانند خانۀ یا در پایان كلمه مانند داناء. چون علامت مزبور به همزهی عربی شباهت یافته است متأخران آن را همزه پنداشته و در نتیجه دچار غلطها و لغزشهایی شدهاند و برخی از كلمههای همزهدار عربی را با این نشانه نوشتهاند كه در واقع نشان �ی� است. همچنین همین نشانهی همزه مانند، باعث شده است كه برخی نویسندگان در كلمههای فارسی پایان یافته به الف یا واو با صدای "او" نیز نشانهی همزه را به كار برند، مانند: شیمیائی، دانائی، دانش جوئی، بگوئیم و جز اینها. اما صاحبنظران برآنند كه به تر است این كلمهها را به صورت شیمیایی، دانایی، دانش جویی و بگوییم، بنویسیم.
این شیوه را حتا برای كلمههای عربی پایان یافته به همزه نیز اجرا كنیم و به جای نهائی، وفائی، فضائی و هوائی بنویسیم: نهایی، وفایی، فضایی و هوایی. این كار در نوشتههای متقدمان نیز دیده میشود، چنان كه آمن را ایمن و جزء را جزو و وضوء را وضو تلفظ كردند و شرائط، وسائل، سائر و صحائف و صدها كلمهی نظیر آنها را با �ی� بدین سان متداول ساختند: شرایط، وسایل، سایر و صحایف.
در ترجمهی طبری بدین گونه شاهدها دست مییابیم:
١- دریشان روح عطا كرد. (ص ١١٣ )
۲- بدانچه گفتی وفا كن. (ص ۹۹ )
٣- وضو عام بود. (ص ٣٣ )
۴- و زهره جزویست از چهل و نه جزو از زمین. (ص ۵١ )
۵- انبیا و اولیا (ص ۶۹ )
۶- علما و حكما (ص ۹۸ )و انوری كلمههای: دوا، وفا، هوا، فضا، قضا، ریا، سخا، صفا، ضیا، لوا، خطا، ثنا، دعا، كبریا، لقا، حیا، مسا، استسقا، رجا، حوا، رضا و بسی از كلمههای دیگر را بیهمزه با كلمههای فارسی: جدا، بی نوا، خرما و فردا قافیه كرده است و هماكنون صدها از این گونه كلمههای عربی پایان یافته به همزه در پارسی بیهمزه به كار میرود و درست هم همین است، زیرا امروز كلمههای مزبور جزو لغتهای فارسی است و رنگ پارسی به خود گرفته است. حافظ شیرین سخن نیز در غزلی گفته است :
سالها دل طلب جام جم از ما میكرد وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میكرد
و هزاران شاهد دیگر از دیوانهای شاعران و كتابهای نثر میتوان یافت كه آوردن بیش از این، مایهی ملال خاطر خوانندگان ارجمند است.
در پایان سزاست به منظور روشن شدن موضوع به گفتههای دانشمندانی كه پایهگذار لغت، صرف و نحو و تجدید زبان عرب بوده و بیش تر آنان از هممیهنان ما به شمار میرفته یعنی ایرانی بودهاند نیز اشاره كنیم:
●خلیل پسر احمد فراهیدی (١۰۰-١۷۰یا ١۷۵ هجری)، كه واضع دانش عروض و نخستین دانشمند ایرانی بود و كتاب عین را در لغت تازی تألیف كرد و در نحو و صرف و موسیقی و دیگر دانشهای ادبی صاحبنظر بود، دربارهی همزه كه از حرفهای ویژهی الفبای تازی است گوید: �همزه سختترین حرفهای شدید است زیرا از دورترین سوی گلو بر میآید�. (فراهیدی، چاپ بغداد، ١۹۶۰، ص١٣٣ )
● سیبویه، دانشمند نحوی ایرانی نیز چون این میگوید: �همزه بانگ سهمناكی در سینه است كه به سختی و تلاش از آن برمیآید.� (الكتاب، ج ۲ ، ص ١۶۷ ).
● نظام اعرج نیشابوری در شرح شافیهی ابنحاجب (متوفی ۶۴۶ هجری) گوید: �همزه چون از بیخابیخ حلق گفته میشود و آوازش به آواز تهوعكننده شباهت دارد تلفظ بدان بر گوینده سنگین و دشوار میآید و قومی از عرب آن را به تخفیف ادا میكنند و ایشان بیش تر اهل حجاز و به خصوص قریشند.
● و از علی(ع) روایت شده است كه : � قرآن به زبان قریش نازل شده و قریش به همزه تلفظ نمیكنند و اگر جبریل همزه را از آسمان بر پیغمبر نازل نكرده بود ما تلفظ نمیكردیم� .
● و در ماخذهای دیگر از خود پیغمبر(ص) روایت شده است كه به صحابه فرمود قرآن را به عربیت بیاموزید و در خواندنش از تلفظ به همزه خودداری كنید.
● و از ابوالسود نقل كردهاند كه اعرابیی پیغمبر را آواز داد: �یا نبیءالله� و پیغمبر فرمود: �من نبیءالله نیستم، نبی الله هستم� (به تشدید یا).
● و خلیل پسر احمد متوجه شده بود كه تلفظ همزه برای تازیان بسیار سنگین است چه آن را حذف میكردند و حركت آن را به حرف پیش از آن میدادند و میگفتند: �من بوك؟� (پدر تو كیست؟) به جای: �من ابوك؟�.
باری دربارهی همزهی تازی و تخفیف و ابدال و حذف آن قاعدهها و بحثهای فراوانی است كه در این مقاله نمیگنجد و این اندازه از این رو نقل شد تا ثابت شود فارسیزبانان حق دارند كلمههای همزهدار را به صورتهایی درآورند كه از سنگینی تلفظ آنها كاسته شود، زیرا حرفی كه در زبان اصلی ثقیل باشد و دانشمندان بر حسب پیروی از تلفظ اهل زبان قاعدههای گوناگون برای تسهیل تلفظ ان گردآوردند. در زبان ما كه به هیچ روی در وسط و آخر كلمه یافت نمیشود، باید مورد توجه دانشمندان صرف و نحو قرار گیرد و ناگزیر باید از شیوههایی پی روی كنند كه از یك سو به آسانی نوشتن و خواندن كمك كند و از سوی دیگر به استقلال رسم خط و لهجه و دستور زبان گزند نرساند.
از : جزیره ی دانش
_________________
گر جمله جهان با تو دگر گونه شود تو بر ره خود باش و دگر گونه مشو
چهارشنبه 29 دی 1389 - 1:12:21 PM