×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

ghatate delneshine adabyate jahan.

× assar , jomalate naghz , pand ha va har anche ke da sakhtare shakhssyate enssani moasser bashad. be hamrahe moosighi va tassavire romantiq
×

آدرس وبلاگ من

chasmandaz.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/arastu_s

عشق


باغ زیبائی است خیلی باغ عشق

خوش بود در باغ عشق اطراق عشق
جویباری هست در باغش روان

آب آن از اشک پاک عاشقان
عشق دستور زبان زندگیست

تک سوال امتحان زندگیست
عشق پروازیست بر اوج جهان

هشت فرسخ آنور هفت آسمان
میروی آن سوی عالم مستقیم

---------------------------------------------------------
 

 

                             غزلی از زنده یاد عماد خراسانی

پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکی است

حرم ودیر یکی سبحه و پیمانه یکی است

این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است

گر  نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکی است

هر کسی قصه شوقش به زبانی می خواند

چون نکو مینگرم حاصل افسانه یکی است

این همه شکوه ز سودای گرفتاران است

ورنه از روز ازل دام یکی دانه یکی است

ره هر کس به فسونی زده ان شوخ ار نه

گریه نیمه شب و خنده مستانه یکی است

گر زمن پرسی از ان لطف که من می دانم

اشنا بر در این خانه و بیگانه یکی است

هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند

بهر این یک دو نفس عاقل و دیوانه یکی است

عشق اتش بود و خانه خرابی دارد

پیش اتش دل شمع وپر پروانه یکی است

گر به سر حد جنونت ببرد عشق عماد

بی وفایی و وفاداری جانانه یکی است

000000000000000000000000000000000000000000000000000

 طفیـــل هستـی عشقنـد آدمی و پری
ارادتــــــی بنمـــا، تا ســـــعادتی ببری

 
هر زمان که عشق اشارتی به شما کرد، درپی او بشتابید،
هرچند راه او سخت و ناهموار باشد:

آن دم که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیــــر حاجت هیچ استخـــاره نیست
...
نـــــــاز پرود تــــــنعم نبــــــــرد راه به دوست
عاشـــقی شیــوه ی رنـــدان بلاکــش باشد

و هر زمان بال های عشق، شما را در بر گرفت، خود را به او بسپارید،
هرچند که تیغ های پنهان دربال و پرش تن و جانتان را بیازارد:

ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری
با خبــــــر باش که ســـر می شکند دیوارش

و هر زمان که عشق با شما سخن گوید، او را باور کنید،
هر چند فراخوان او، رویاهاتان را چونان باد مغرب در هم کوبد و باغ شما را خزان کند؛
زیرا عشق چنانکه تاج بر سرتان می نهد، به صلیب نیز می کشدتان،
و چنانکه شما را می رویاند، شاخ و برگ شما را هرس می کند،
و چنانکه تا بلندای درخت وجودتان بالا می رود و ظریف ترین شاخه های شما را که در آفتاب می رقصند، نوازش می کند،
همچنین تا عمیق ترین ریشه های شما پایین می رود و آنها را که به زمین چسبیده اند، تکان می دهد.
عشق شما را چون خوشه های گندم، دسته می کند؛
آنگاه شما را به خرمن کوب، از پرده ی خوشه بیرون می آورد،
و سپس به غربال باد دانه را از کاه می رهاند،
و به گردش آسیاب می سپارد، تا آرد سپید از آن بیرون آید؛
سپس شما را خمیر می کند، تا نرم و انعطاف پذیر شوید،
و سپس شما را بر آتش مقدس می نهد، تا برای میهمانی مقدس خداوند، نان مقدس شوید:

قدمـــی که بر گرفتی به وفـــا و عـهد یاران
اگـــر از بلا بترســـــی، قدم مجـــــــاز باشد

***

عشق با شما چنین می کند تا به رمز و راز قلب خود شناخت یابید،
و بدین شناخت با قلب زندگی پیوند خورید و جزیی از آن شوید؛

اما اگر از ترس بلا و آزمون، تنها خواهان آسایش و لذت عشق باشید،
خوش تر آن که عریانیـتان را بپوشانید،
و از دم تیغ خرمن کوب عشق بگریزید،
به دنیایی که از گردش فصل ها در آن نشانی نیست؛
جایی که شما می خندید، اما همه ی خنده ی خود را بر لب نمی آورید،
و می گریید، اما همه ی اشک های خود را فرونمی ریزید.

عشق هدیه ای نمی دهد، مگر از گوهر سرشت خویش،
و هدیه ای نمی ستاند، مگر از گوهر سرشت خویش؛
عشق نه مالک است و نه مملوک،
زیرا عشق برای عشق بس است:

مـــــطرب عشــــق این زنـــــــد وقت سماع
بـــــــندگــی بنــــــد و خـــــــداونــدی صداع
(مولوی)

***
 
و گمان مکنید که زمام عشق در دست شماست، بلکه این عشق است که اگر شما را شایسته ببیند، رهرو راهتان می شود:

دین من عــشــق است و مرکب عـــشـــق
مــرا به هر کجا خواهد، راهنمایی می کند
(محی الدین ابن عربی)

عشق را هیچ آرزو نیست، مگر آن که به ذات خویش دررسد؛
اما اگر شما عاشقید و آرزویی می جویید،
آرزو کنید که ذوب شوید و همچون جویباری باشید که با شتاب می رود و برای شب آواز می خواند؛
آرزو کنید که رنج بیش از حد مهربان بودن را تجربه کنید؛
آرزو کنید که زخم خورده ی فهم خود از عشق باشید:

دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت
باز مشتـــــاق کمان خــــانه ی ابروی تو بود

آرزو کنید، سپیده دم برخیزید و بال های قلبتان را بگشایید،
و سپاس گویید که یک روز دیگر از حیات عشق به شما داده شده است؛
آرزو کنید که هنگام ظهر بیارامید و به وجد و هیجان عشق بیاندیشید؛
آرزو کنید که شب هنگام با دلی حق شناس و پر سپاس، به خانه بازآیید؛
و به خواب روید، با نیایشی در دل برای معشوق و آرزویی بر لب در ستایش او:

تیــــری که زدی بر دلـــم از غمزه خطا رفت
تــا بـــاز چـه انــــــدیشه کـــند، رای صوابت


سه شنبه 1 اردیبهشت 1388 - 5:41:19 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


کلید هایی برای گشایش مناسبات با همسر


آیا مردان و زنان به طرق مختلف به روابط خود آسیب می‌رسانند؟


پنج ترس و نگرانی که ما را از حرکت باز می دارد .


بهانه


رازهای عشق -گفتاری از دونالد والترز


با هنر مینیمال آشنا شویم


ملانصرالدین


زلال که باشی آسمان در تو پیداست...


پاک سازی زبان فارسی از قاعده های دستوری زبان عربی


فردوسی، راز ماندگاری زبان فارسی


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

91836 بازدید

11 بازدید امروز

35 بازدید دیروز

187 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements